محل تبلیغات شما



توی گوشی قبلی ام لیستی داشتم از آدمهایی که دوست داشتنی بودند و دیگر بین ما نیستند شاید اولین آنها یوسف بود که سالها مفقودالاثر بود و بعد از آمدنش هم زندگی روی خوش بهش نشان نداد و بی هیچ برگ و باری رفت،دلم برایش خیلی سوخت خیلی . برای سکینه دختر همسایمان هم، برای لیلا دختر عمویم، برای الهام دختر اقای ه، برای خواهر صفیه و خواهر صالحه، برای ثریا و شیرین همکلاسی هایم و برای مهدیه، و اعظم همکلاسی آبجی کوچیکه و آقای ی که شب عروسی پسرش فوت کرد، و مرگ ناگهانی
جوانتر که بودم برای یافتن پاسخ کتاب می جوریدم! بعدترها رو آوردم به دعا و لابلای دعاهای جورواجور دنبالش گشتم! حالا دستم را زده ام زیر چانه ام و فقط منتظرم با معجزه ای پاسخ سوالم را بیابم! و من هنوز به "معجزه" ایمان دارم. ________________ راستی چرا "عشق" از ما رَم می کند؟! _________________ من از پیری می ترسم، پیری ترسناک است. کاش "ومن نعمره" ات هیچ وقت" ننکسه فی الخلق" نداشت. ____________ و هزار سال بی عشق .خیال زلف تو آهسته کورم کرد.
و صبح اما؛ مُدام پاچه شان را می گیرم! _____________________ چند روز دیگر تولد آبجی کوچیکه هست و دوست ندارم کیک بپزم! میخواهم چیز جدیدی امتحان کنم، باید ببینم. ____________ آن موقع ها که مردم دلشان برای هم تنگ می شد چه می کردند؟ چطوری دل شان را تسلی می دادند؟ _____________ این روزها دخلمان با خرجمان جور نیست، و دارد به همه فشار می آورد. بانکهای ربوی در مملکت اسلامی هم مزید برعلت شده.
دارم میشمارم روزها رو سال تولدش رو مدام این روزها رو به تولدش اضافه میکنم. اما بازم. چرا بعضی ها سعید به دنیا میان و سعید از دنیا میرن؟! ________________ یادمه تا همسایه ما بود کسی از دستش آسایش نداشت! یهویی مرد نه دردی نه زجری هیچی! کلی هم مال و منال برای بچه هاش گذاشت. مقایسه اش میکنم با همسایه اینور خیابون. زندگی عجیبه بازیهاش. ______________ بالاخره رفتم دکتر و عکس نوشت بماند که خطش خونده نمیشد! خوشم نیومد ازش! و امروز هم که عکس رو بردم این حس

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها